اسمش علی هست و 7 سالشه،


میگه بابام پول نداره که برم مدرسه وباید روزی ده ساعت

تا اول مهرکار کنم تا بتونم برم مدرسه

درود به غیرتت پسر

الف:210

ب:310

ج:410

د:510

فصل تابستونه و این چیزا دیگه !! بچه ها 9 روز دیگه تمومه ها !!!!!!!!!!!!!!! yes

اگر بهتون بگن یه سفر رایگان دو هفته ای برنده شدید

و باید یکی از 4 مکان زیر رو انتخاب کنید ,

شما کدوم رو انتخاب می کنید؟؟

دلم واسه اون خنده های ناز کودکی تنگ شده !! دلم واسه اون بیخیالی و بیکاری تنگ شده

دلم واسه اون خنده های از ته دل تنگ شده !!...

روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و … محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید.

اگه یه روز فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای براش بادکنک می‌خرم.
بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد می‌ده.
بهش یاد می‌ده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره.
بهش یاد می‌ده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه.
و مهمتر از همه بهش یاد می‌ده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده

آدم اگه بخواد احساس غرور بکنه ، اینجا جاشه . حقیقتا باید به داشتن چنین نعمت و رهبری افتخار کرد .

در شرایطی که تمام رهبران به ظاهر مسلمان از سر ترس یا طمع دست ذلت به سمت استکبار دراز کردند ، رهبر ما ، هر روز مشت محکمی نثار عظمت پوشالی استکبار میکنه . به این می گن شاگرد مکتب علوی . وقتی دشمن رو خطاب قرار میده ، خود به خود دشمن با تمام ابهت خیالیش تو چشم مظلومین و ستم دیدگان خوار میشه .

√⊰بشکنه اون دستی که بخواد قرآن رو آتش بزنه!!؟ ..√⊱

لعنت به هرچی تندرو و افراطی

لعنت خدا بر دشمنان قرآن...

من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم

از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم

از آن جشنی که اعضای تنم دارند خوشحالم

ولی از اختلاف مغز و دل با ریش می ترسم

هراسم جنگ بین شعله و کبریت و هیزم نیست

من از سوزاندن اندیشه در آتیش می ترسم

تنم آزاد، اما اعتقادم سست بنیاد است

من از شلاق افکار تهی بر خویش می ترسم

کلام آخر این شعر یک جمله و دیگر هیج

که هم از نیش و میش و ریش وهم از خویش میترسم

یارو میره مهمونی ، شب موقع خواب صاحب خونه بهش میگه:
جاتونو کجا بندازم تو اتاق نی نی خوبه؟
یارو با خودش فکر میکنه
کی حوصله گریه بچه داره بابا ،
بعد به صاحب خونه میگه:
نه ممنون همینجا تو حال خوبه!
صبح پا میشه بره دستشویی یهو یه دختر خوشگل قد بلند میبینه میگه:
ببخشین شما دختر فلانی هستی ؟
اسمتون چیه؟
دختره میگه: بله ، نی نی. اسم شما چیه؟

یارو میگه: من ،،خر,گاو, الاغ, نفهم من کصافط من بیشعور !!!
:)))))